موندم مثل خر توگل.درسام سخت شده در این حد که گریم داره درمیاد بخاطرشون.کماکتن دنبال یه کار درست و حسابیم بلکه دستم بره تو جیب خودم و از این عذاب وجدان سربار بودنه دربیام.آرزوهایی دارم ک بدست اوردنشون اصلا کار راحتی نیست و نیاز زیاد داره به درس خوندن.کاری ک قبلا اذیتم نمیکرد ولی الان انگار نمستونم متمرکز شم رو این کوفتیا.
تنها شدم نه معنای اینکه دوستی ندارم اتفاقا دارم ولی خب هرکی پی زندگی و درگیریای خودشه و منم آدمیم ک تنهایی اصلاااا بهم خوش نمیگذره و دائم یکی باید کنارم باشه بلکه احساس تنهایی نکنم.
دارم سعی میکنم از تنهایینم لذت ببرم ولی نمیشه لامصب
سه روز میرم باشگاه دو روز میرم دانشگاه و برای ساعتای دیگم قشنگ کار دارم ولی باز یه جای خالی تو زندگیم هست ک اخیرا خیلی داره حس میشه.
همه چی خوب بوده و یهو تموم شده فک کنم طبیعی باشه یکم دلتنگی و دل گرفتگی.من در مورد اون آدم تصمیم درست و جدی و عاقلانه ای گرفتم ولی باز خب وقتی بود بهتر بودم.
کاریه ک شده...کاریشم نمیشه کرد و این وضعیت اسفناک منم حالا حالاها تمومی نداره و باید همینطوری باشم چون فعلا ک امتحانا تموم نمیشه .ماه رمضونم هست جایی نمیشه رفت.بچه هام ک همه درگیرن.من و من و خدا جان جانان...
میگذره این روزام.
به به روزای خوبی ک تو راهه ایمان دارم.
پروانه...برچسب : نویسنده : soozedelenafas بازدید : 134